محل تبلیغات شما

میگم گیل رو من بزرگ کردم. یه کف دست بود من بهش اب و غذا دادم بزرگ شد. 

میگه اینو راست میگه خداییش. اصن یاد اون دوران سیاه که میفتم

میگم باااشه حالا اون دوران شد سیاه؟؟ میگه دییوانه پارسالو نمیگم! سال اول و اینا. 

میگم اهااا اون دوران. اره والا. ببین گیل! تو هی در حال داستان درست کردن بودی من یه گوشه نشسته بودم فقط تحملت میکردم =))

میگه اره واقعن. از بیرون آدم آرومه ی دوستی* ما منم و تو شلوغ پلوغی. ولی واقعا بادوم هی کنار اومده با کارای من :)))

میگم ولی قبول داری دوستیمون خیلی بامزه س؟ ببین چقدررر اتفاقای عجیب غریب و بالا پایین دیده به خودش و ما هنوز، میزنیم تو سر و کله ی هم، و دوستیم :))

میگه اره. واسه همینه که خیلی دوسش دارم :>

*دوستی: به معنای دوستی. نه رابطه و این جور چیزا :))

+ ده تا پست از وب عزیزم رو حرومت کردم گیل جان. بسه دیگه برو خونتون =))

"396"(حداقل باهاش ترک کن :)))

"393"(آدم بزرگ طور)

"389"(همینجوری بمون، "رفیق"!)

میگه ,تو ,دوران ,میگم ,گیل ,اون ,اون دوران ,میگه اره ,دیده به ,به خودش ,خودش و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مصلی المهدی عاشقتم نگاری