میگم گیل رو من بزرگ کردم. یه کف دست بود من بهش اب و غذا دادم بزرگ شد.
میگه اینو راست میگه خداییش. اصن یاد اون دوران سیاه که میفتم
میگم باااشه حالا اون دوران شد سیاه؟؟ میگه دییوانه پارسالو نمیگم! سال اول و اینا.
میگم اهااا اون دوران. اره والا. ببین گیل! تو هی در حال داستان درست کردن بودی من یه گوشه نشسته بودم فقط تحملت میکردم =))
میگه اره واقعن. از بیرون آدم آرومه ی دوستی* ما منم و تو شلوغ پلوغی. ولی واقعا بادوم هی کنار اومده با کارای من :)))
میگم ولی قبول داری دوستیمون خیلی بامزه س؟ ببین چقدررر اتفاقای عجیب غریب و بالا پایین دیده به خودش و ما هنوز، میزنیم تو سر و کله ی هم، و دوستیم :))
میگه اره. واسه همینه که خیلی دوسش دارم :>
*دوستی: به معنای دوستی. نه رابطه و این جور چیزا :))
+ ده تا پست از وب عزیزم رو حرومت کردم گیل جان. بسه دیگه برو خونتون =))
میگه ,تو ,دوران ,میگم ,گیل ,اون ,اون دوران ,میگه اره ,دیده به ,به خودش ,خودش و
درباره این سایت